3 راه برای شناخت احساسات و علت ناراحتی از کار
تعامل موثر با احساسات یا شناخت انواع احساسات مهارتی کلیدی در مدیریت و از نشانههای حرفهای بودن در محیط کار به شمار میرود چرا که اغلب ما دقیقا علت ناراحتی از کار را نمیدانیم و راهی برای شناخت احساسات در محیط کاری خود بلد نیستیم. اصولاً برچسبی که برای احساساتمان در نظر میگیریم با واقعیت تفاوت دارد و در واقع برچسب صحیح را برای تعریف احساسات خود نیافتهایم. این مسئله موجب میشود که ندانیم علت دقیق ناراحتی چیست و باید وقتی ناراحتیم چکار کنیم.
میتوان گفت که شناخت احساسات و آنچه که روانشناسان برچسب زدن روی احساسات (Labelling) مینامند، اولین گام مهم در تعامل صحیح و موثر با احساسات به شمار میرود اما رسیدن به این شناخت کار بسیار دشواری است. کارشناسان دلایل زیادی برای دشواری شناخت احساسات مطرح میکنند که میتوان از میان آنها به موارد زیر اشاره کرد؛
- ما در طی زندگی آموزش دیدهایم که احساسات قوی خود را سرکوب کنیم؛ یعنی احساسات قویمان را بروز ندهیم و بد نیست بدانید سرکوب احساسات جزو یکی از انواع مکانیزمهای دفاعی است.
- تعارض بین قوانین اجتماعی و سازمانی با آنچه که عنوان میشوند، مانند عدم وجود نگاه جنسیتی در محیط کار که یک ارزش به شمار میرود اما در واقعیت این مسئله نادیده گرفته میشود.
- عدم توانایی توصیف صحیح احساساتمان در محیط کار.
چند مثال برای عدم شناخت احساسات و علت ناراحتی از کار
- مهسا و امین (مدیر مهسا) جلسهای کاری دارند که در آن تماموقت مهسا در حال بیان مواردی است که باعث میشوند مهسا در حال انفجار باشد. هر بار که امین حرف مهسا را قطع میکند، مهسا مجدد یادآوری میکند افرادی که در پروژه شکست خورده وی بودند، چه نقشی داشتند. مهسا خیلی ناراحت است.
- حمید وقتی به خانه برمیگردد، کتش را در میآورد، برای لحظهای به یک گوشه خیره شده و آه میکشد. پرستو همسر حمید میپرسد که اوضاع خوب است یا نه اما او پاسخ میدهد که کارهایش ناتمام مانده و استرس زیادی دارد. حمید بلافاصله لبتابش را باز میکند تا گزارشش را به اتمام برساند.
خشم و استرس، دو مدل از احساساتی است که به میزان زیادی در محیط کار مشاهده میشوند. با این حال برای شناخت دقیق و صحیحتر این دو باید به نشانههای ظاهری آنها بپردازیم. بنابراین ما باید آنها را با شیوههای شفافتر و دقیقتر توضیح دهیم تا بتوانیم یک قابلیت انتقادی (critical capability) و سطح بالاتری از چابکی عاطفی (emotional agility) ایجاد کنیم. ما بدین شکل میتوانیم با خود و جهان پیرامون تعامل موفقتری داشته باشیم.
مهسا از اینکه پروژهاش شکست خورده ناراحت و عصبی است. شاید مهسا دلواپس این است که شکست او در این پروژه به بیکار شدنش منتهی شود. وقتی امین مدام حرف او را قطع میکند ممکن است احساس اضطراب مهسا کاملاً قابل توجیه باشد!
سوالاتی نظیر چرا پروژه انجام نشد و حالا چه کار خواهی کرد، احساس اضطراب و ناراحتی مهسا را بیشتر میکند اما نباید فراموش کرد که مهسا و امین هم احساسات جداگانهای دارند و آنها هم باید شناسایی شوند. اگر پشت احساس استرس حمید این حقیقت نهفته باشد که شاید گمان میکند در مسیر شغلی صحیحی قرار نگرفته چطور؟ او در گذشته بیشتر از کاار خود لذت میبرد اما اکنون دلیل این احساس ناراحتی از کار چیست؟ او استرس دارد اما پشت این استرس چه چیزی نهفته شده است؟
این سوالات یک دنیای پرس و جو و پاسخ بالقوه را برای مهسا و امین باز میکند. ما هم مثل این دو به واژگان زیادی برای بیان احساسات حود نیاز داریم. نه فقط به منظور شناخت دقیقتر، بلکه به این دلیل که تشخیص نادرست احساسات، باعث میشود ما به آنها پاسخ نادرستی بدهیم. اگر ما فکر میکنیم که باید به خشم توجه کنیم، رویکرد متفاوتی نسبت به این داریم که ما در حال تحمل ناامیدی یا اضطراب هستیم یا ممکن است همه آنها را نادیده بگیریم.
این موضوع زمانی خودش را نشان میدهد که ما به احساسات خودمان اعتراف نمیکنیم و نمیتوانیم آنها را به درستی هدایت کنیم! در این صورت احساساتمان با کیفیت کمتری خودشان را نشان میدهند و علایم فیزیکی بیشتری مانند سردردهای طولانی خواهند داشت. جلوگیری از احساسات برای ما هزینه بالایی خواهد داشت.
نداشتن ادبیات صحیح که احساسات را نشان میدهد به ما اجازه خواهد داد تا مسأله اصلی را نبینیم که منجر به این میشود که تجربه ناصحیح و هزینه بالای این عدم درک صحیح را پرداخت کنیم. درک صحیح تر و واضح تر داشته باشیم و نقشه راهی برای حل مشکل ایجاد کنیم. در ادامه به سه راه برای به دست آوردن حس دقیق و صحیح از احساسات و اینکه چطور بتوانیم علت ناراحتی از کار را بدانیم، اشاره خواهیم کرد:
1. واژگان احساسی خود را گسترش دهیم
کلمات بسیار مهم هستند. اگر یک احساس قوی داریم، لحظهای فکر کنیم که آن را چه خواهیم نامید اما متوقف نشویم. هنگامی که ما آن را شناسایی کردیم، سعی کنیم با دو کلمه دیگر که احساسمان را نشان میدهند، توضیح دهیم. با این کار ممکن است در وسعت احساسات خود شگفت زده شویم چون احساسی عمیقتر را درک کردهایم که نسبت به قبل بسیار متفاوت است.
ممکن است شما احساس بدی داشته باشید اما ندانید چه هیجانی را تجربه می کنید. در ادامه لیستی از واژگان شرایط عاطفی آوردهایم و با جستجوی هر یک از این موارد در گوگل میتوانید نشانههای بیشتری پیدا کنید.
در پشت احساسات چیست؟
از آنچه واضح است فراتر برویم تا دقیقا آنچه احساس میکنیم را تشخیص دهیم
خجالت زده (Embarrassed) |
خوشحال (Happy) |
منزوی (Isolated) |
سپاسگزاری (Thankful) |
عصبانی (Angry) |
ناراحت (Sad) |
دلواپس (Anxious) |
آسیب دیده (Hurt) |
بد خلق (Grumpy) |
ناامید شده (Disappointed) |
ترسیده (Afraid) |
حسادت (Jealous) |
خجولی (Self-conscious) |
اعتماد (Trusting) |
تنها (Lonely) |
راحت (Comfortable) |
مستاصل (Frustrated) |
ماتمزده (Mournful) |
استرس (Stressed) |
خیانت کردن (Betrayed) |
دلخور (Annoyed) |
پشیمانی (Regretful) |
آسیب پذیر (Vulnerable) |
تنها افتاده (alone) |
خارج شدن (Exited) |
احساس گناه (Guilty) |
رضایت مند (Content) |
حقارت (Inferior) |
حالت دفاعی (Defensive) |
افسرده (Depressed) |
سردرگم (Confused) |
شوکه شدن (Shocked) |
کینهتوزی (Spiteful) |
ناتوانی (Paralyzed) |
گیج (Bewildered) |
تهی بودن (Deprived) |
آرامش (Relieved) |
متناقض (Repugnant) |
آرامش بخش (Relaxed) |
شرمنده (Ashamed) |
بی صبری (Impatient) |
بدبینانه (Pessimistic) |
شک و تردید (Skeptical) |
قربانی (Victimized) |
انزجار (Disgusted) |
گریان (Tearful) |
نگرانی (Worried) |
محروم (Aggrieved) |
پریشان (disturbed) |
مطمئن (Confident) |
سرخوش (Elated) |
رقت انگیز (Pathetic) |
محکوم شده (Offended) |
دلزده (Dismayed) |
محتاطانه (Cautious) |
زجر کشیده (Tormented) |
تحریک شده (Irritated) |
سرخورده (Disillusioned) |
عصبی (Nervous) |
رها شده (Abandoned) |
کار با احساسات «مثبت» به همان اندازه مهم است که کار با احساسات «منفی» اهمیت دارد. برای مثال میتوان گفت ما در مورد یک شغل جدید نه فقط عصبی بلکه هیجانزده میشویم. احساس اعتماد نسبت به یک همکار کمک میکند اهداف روابطمان را جوری تعیین کنیم که احتمالاً به موفقیت برسیم.
2. قدرت احساسات را در نظر داشته باشیم
راحتترین راه این است زمانی که آن احساساتمان کمی شدید و ناراحتی از کار را تجربه می کنیم، سراغ پایهایترین توصیفات از احساساتی مانند «عصبی بودن» یا «استرسی بودن» برویم !
یک مثال:
من یک دوست داشتم که با مدیرش مشکل داشت؛ او اغلب مدیرش را «عصبانی» توصیف میکرد و سپس خودش هم عصبی میشد! اما همانطور که جدول بالا نشان میدهد، هر احساسی با تنوعی از موراد نهان رخ میدهد. زمانیکه در مورد کلمات دیگر برای احساسات مدیرش صحبت کردیم، او متوجه شد که زمانهایی وجود داشته که مدیرش احتمالا فقط «ناراحتی» یا «بیصبری» داشته. این نگرش رابطه آنها را تغییر داد، زیرا او ناگهان متوجه شد که مدیرش همواره عصبانی نیست!
این به این معنی است که او واقعا میتواند به احساسات مشخصش پاسخ نشان دهد بدون اینکه عصبی یا نگران شود!به طور مشابه، در خود ارزیابی این موضوع اهمیت دارد که آیا ما عصبانی هستیم و یا فقط احساس بدبختی یا مصیبت داریم و یا فقط نا امید یا بیصبر هستیم. همانطور که به احساسات خود برچسب میزنیم، آنها را در مقیاس 1 تا 10 قرار دهیم. چه مقدار عمیق این هیجانات را احساس میکنیم؟ چقدر اوژانسی هستند یا قوی؟ آیا این باعث میشود که کلمه دیگری را انتخاب کنیم؟
خواندن این مطلب کمکتان می کند: چرا تقویت هوش هیجانی مهم است؟ روش های تقویت آن
3. درباره ناراحتی از کار و احساساتمان بنویسیم
روانشناس اجتماعی امریکایی جیمز پنباکر به مدت 40 سال درباره ارتباط بین نوشتن و پردازش احساسی تحقیق کرده است. نتایج آزمایشهای او نشان میدهد افرادی که در مورد احساسات خود می نویسند، سلامت جسمی و روانی بیشتری خواهند داشت. علاوه بر این وی در مطالعه رفتار کارگرانی که به تازگی اخراج شده بودند، متوجه شد اشخاصی که احساساتی مانند تحقیر، خشم، اضطراب و مشکلات ارتباطی را تحمل میکنند، سه برابر بیشتر از دیگر کارگران دوباره استخدام میشوند.
همچنین پژوهشهایش نشان داد کسانی که در مورد احساسات خود مینوشتند، کم کم شناخت بهتری نسبت به احساسات خود پیدا کردند. نوشتن به افراد اجازه میداد تا دیدگاه جدیدی در مورد احساساتشان به دست آورند و آنها را به روشنی دریابند. عباراتی مانند من یاد گرفتم، الان متوجه میشوم یا من درک میکنم، نشانه دهندهی این مسئله است که فرد درک بهتری نسبت به احساسات خود پیدا کرده است.
به همین دلیل کارشناسان یک تمرین خاصی را طراحی کردهاند که نوشتن درباره احساسات را به کار آسانی بدل میکند. روند انجام این تمرین به شرح زیر است:
- تایمر را برای 20 دقیقه تنظیم کنید.
- داخل یک نوتبوک یا گوشی هوشمند،تجربیات احساسی خود درباره هفته، ماه یا سال گذشته بنویسیم.
- نگران نباشیم که متن را کامل یا قابل خواندن مینویسیم. به عبارت دیگر باید بگذاریم ذهنمان به هر سمتی که میخواهد برود.
- پس از کامل شدن متن، لازم نیست فایل را ذخیره کنیم. نکته این است که افکارمان را از ذهن خارج کنیم.
این تمرین را میتوان هر روز انجام داد اما زمانی که در یک حال سخت هستیم، بسیار مفیدتر خواهند بود و موجب میشوند که حال ما بهتر شود.
نتیجه گیری در مورد ناراحتی از کار
ما با بکار بستن سه راهکار معرفی شده میتوانیم وقتی چیزی را احساس کنیم، آن را بهتر کنیم. ما بدین شکل قادر خواهیم بود به آنها مسیر داده و آموختههای بیشتری کسب کنیم. حال به اهمیت شناخت احساسات و علت ناراحتی از کار در مثالهای اول متن اشاره میکنیم:
- اگر مهسا ناراحتی و پشیمانی خود را به صورت صحیح هدایت میکرد، احساس درستی در مورد شکست پروژهاش داشت.
- اگر حمید اضطراب شغلی خود را صحیح تشخیص داده بود، به جای اینکه بیش از حد خود را در این کار غرق کند، برنامهای برای ساختن آینده خود در نظر میگرفت!
داشتن یا نداشتن آرامش به خودمان مربوط میشود اما دانستن این مورد و شناخت احساسات از ندانستن آنها مهمتر است!
منبع: HBR
نوشته: حسن فرهاد، کارشناس ارشد مدیریت بازاریابی
ویرایش: امین قیاسی ، کارشناس محتوا، یاسمن اکبرزاده، کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
بازبینی: امین زندی، روانشنشاس بالینی