سندرم استکهلم یا گروگانگیری سازمانی چیست؟
طی چندین سال فعالیت در شرکتهای مختلف، متوجه شدم کارفرمایان و مدیران رفتار متفاوتی دارند و روند منحصر بفردی برای کنترل کارمندان پیش میگیرند. مدیران برخی شرکتها، کارمندانشان را تحت فشار قرار میدهند و کار حتی ممکن است به تهدید نیز برسد. با این حال جالب اینجاست که بسیاری از کارمندان این مسئله را قبول کرده و رفتار بد رییس را توجیه میکنند. گاهی دیده شده که کارمند باور دارد رئیس صلاحش را میخواهد و به همین دلیل از رفتار نامناسب و غیر حرفهای او هم دفاع میکند. این مسئله، اتفاق عجیبی در مدیریت به شمار نمیرود و در واقع سندرم استکهلم نام دارد.
سندرم استکهلم چیست؟
سال ۱۹۷۳ میلادی، ۴ نفر در بانک شهر استکهلم گروگان گرفته شدند و این گروگان گیری ۶ روز به طول انجامید. پس از دستگیری مجرمین، مشخص شد که گروگانها با آنها ارتباط حسی پیدا کرده بودند و همدردی میکردند. داستان از این قرار بود که طی این ۶ روز، دو گروه با یکدیگر زندگی کرده و یکدیگر را بیشتر شناختند. در این حین به نوعی اصل ماجرا فراموش شد و گروگانها حواسشان نبود که توسط مجرمین و برای اهداف شوم آنها گرفتار شدهاند.
در واقع سندرم استکهلم پدیدهای روانی است که طی آن گروگان حس یکدلی، همدردی با گروگانگیر پیدا میکند. این حس وفاداری تا حدی پیش میرود که حتی فرد فراموش میکند گروگانگیر جان، مال و آزادیش را تهدید میکند. او کاملاً داوطلبانه خود را تسلیم خواستههای مجرم کرده و از او دفاع میکند.
علت سندرم استکهلم چیست؟
محققان نمیدانند چرا برخی از اسیران به سندرم استکهلم مبتلا میشوند و برخی دیگر نه. یک نظریه این است که این یک تکنیک آموخته شده از اجداد ما است. در تمدن اولیه همیشه خطر اسیر شدن یا کشته شدن توسط گروه اجتماعی دیگری وجود داشت. پیوند با اسیرکنندگان شانس بقا را افزایش داد.
نظریه دیگر این است که یک موقعیت اسارت یا سوء استفاده از بار عاطفی بالایی برخوردار است. مردم احساسات خود را تعدیل می کنند و زمانی که در طول زمان به آنها مهربانی نشان داده می شود، شروع به دلسوزی برای متجاوز خود می کنند. همچنین، قربانیان با همکاری و عدم مبارزه با یک متجاوز ممکن است امنیت خود را تضمین کنند. هنگامی که قربانی از سوی آزارگر خود آسیبی نبیند، ممکن است احساس قدردانی کند و حتی آزارگر خود را انسانی بداند.
این عارضه بعدها توسط روانشناسی به نام “فرانک اوخبرگ” تعریف و نامگذاری شد. بد نیست بدانید که به طور کلی ۸ درصد از گروگانها به این سندرم دچار میشوند. در واقع این عارضه نوعی مکانیزم دفاعی به شمار می رود که پیشتر در مطلب مفصلی به توضیح آنها پرداختهایم.
سندرم استکهلم سازمانی
از آنجایی که بسیاری از ارزشهای شخصی ما در دوران مدرن توسط کار تعریف و به دست میآیند، وقتی برای مدت طولانی در یک محیط کاری خاص قرار میگیریم، در معرض خطر ابتلا به سندرم استکهلم شرکتی قرار میگیریم. سندرم استکهلم سازمانی را میتوان اینگونه تعریف کرد که کارمندان یک کسبوکار شروع به شناسایی و وفاداری عمیق به کارفرمایی میکنند که با آنها بدرفتاری میکند. در این شرایط بهعنوان آزار کلامی، کار در ساعتهای بیش از حد طولانی، و به طور کلی نادیده گرفتن رفاه و نیازهای عاطفی تعریف میشود. ین کارمندان با کمال میل تحمل می کنند، اغلب آسیبی که دریافت می کنند را منطقی می دانند، و حتی با حمله به کسانی که رفتارهای منفی آنها را زیر سوال می برند از مخالفان دفاع می کنند.
فرهنگ شرکتی که در آن سندرم استکهلم شرکتی رشد می کند، ویژگی های خاصی دارد. هنگامی که فردی به اندازه کافی سخت کار نمی کند به عنوان عضو تیم به حساب نمی آید، اغلب کارکنان یکدیگر را در واقع به طور ضمنی تشویق می کند و به طور لفظی از یکدیگر سوء استفاده کنند. مدیریت این امر با هدف پرورش وفاداری به شرکت است در حالی که وفاداری مشابهی به رفاه عاطفی کارکنان ندارد.
نشانه های سندرم استکهلم در محل کار
1. تهدیدی وجود دارد
فقدان ایمنی روانی محیطی پر از تهدید و ترس ایجاد می کند: فرهنگ سمی، جناح های داخلی، عدم اعتماد، و وضعیت موجودی که رفتار منفی را تشویق می کند. و این فرهنگ سمی معمولاً از بالا سرچشمه می گیرد؛ رئیس بدی که از قدرت خود برای بدرفتاری با زیردستان و به ویژه سوء استفاده از کنترل خود بر آنها سوء استفاده می کند.
مدیران خرد مانند یک شاهین مراقب زیردستان خود هستند و هر جنبه کوچکی از کار آنها را کنترل می کنند – چه کاری می توانند انجام دهند و با چه کسانی صحبت می کنند باید با اجازه رئیس باشد. مانند موقعیتهای گروگانگیری که اسیرکننده زمان غذا و حتی زمان توالت را دیکته میکند. این نتیجه ترکیبی عجیب از ظلم و وابستگی است. از یک طرف، شما احساس غل و زنجیر، محدودیت و بدرفتاری می کنید، اما از سوی دیگر، سوء استفاده کننده شما نیز کسی است که کار، حقوق شما و تمام مجوزهایی را که نیاز دارید به شما می دهد.
2. نیاز به زنده ماندن
در مقابل کسی که نمی توانید با او مبارزه کنید، تنها گزینه شما زنده ماندن به هر وسیله ای است. در جایی که گروگان سعی می کند اسیر کننده را راضی کند تا بتواند طرف خوب او را بگیرد، سندرم شرکتی استکهلم نیز شامل همین موضوع می شود. کارمندان به سادگی آزاری را که دریافت میکنند میپذیرند.
همانطور که عمیق تر به این ذهنیت می روید، اتفاق جالبی رخ می دهد: کارمند شروع به دفاع فعالانه از متجاوز خود می کند. اگر کسی قدم بردارد و بدرفتاری را که در حال انجام است به چالش بکشد، کارمندان در واقع در کنار سوء استفادهکننده قرار میگیرند و او را از سؤال کردن و تلاش برای اصلاح اوضاع منصرف میکنند. این وفاداری نادرست را می توان به تصور نادرست از مهربانی سوء استفاده کننده نسبت داد. کارمند پس از این همه رفتار منفی، آن را به عنوان یک « رفتار عادی» جدید می بیند.
3. عقلانی کردن ماجرا
اگر چاره ای جز تحمل آزار در محل کار ندارید، ممکن است آن را منطقی کنید. کارمندان شروع به توجیه یا انکار سرزنشها و تمسخرهایی که دریافت میکنند میکنند: این به من میآموزد قوی باشم، این برای بهترین است، منظورشان این نبود، باید دلیلی پشت این باشد، این بهای این فرصت است و… .
وقتی گروگانها نگران بودند که رفتار مهربان آنها نسبت به ربودهکنندگان جعلی تلقی شود، آن را جدی گرفتند. اگرچه آنها ممکن است در اعماق درون خود اصرار کنند که این تنها وسیله ای برای زنده ماندن است، به زودی یک ارتباط عاطفی واقعی ایجاد می کنند. در مورد کارمندان هم همینطور. پس از توجیه منطقی سوء استفاده برای مدت طولانی، آنها شروع به باور توجیهات خود می کنند: اینکه سوء استفاده واقعاً برای بهترین شرکت هاست، اینکه واقعاً فقط بخشی از کار است، که واقعاً یک چیز عادی است.
4. نداشتن راه فرار
بارزترین علامت سندرم استکهلم سازمانی، احساس ناتوانی قربانی است. هنگامی که سوء استفادهکننده فردی بالاتر در سلسله مراتب شرکت باشد، که معمولاً همینطور است، کارمندان احساس میکنند در مقابل اختیارات خود ناتوان هستند. در مورد موقعیت های گروگان گیری، این درست است اما این یک شغل است، نه یک محاصره. شما زیر اسلحه نگه داری نمی شوید و شما همیشه یک انتخاب دارید، همیشه راهی برای خروج وجود دارد. این واقعیت که مردم در ناامیدی خود این موضوع را فراموش می کنند به همین دلیل است که غلبه بر این سندرم بسیار دشوار است. اما اگر به یاد داشته باشید که قدرت انتخاب سرنوشت خود را دارید، در این صورت شروع به رهایی از این طرز فکر ناسالم کرده اید.
نشانههای دیگر این پدیده را میتواند در شش مورد ساده خلاصه کرد:
5. شما مدت زمان زیادی از روز را مشغول به کار در شرکت هستید.
6. رئیستان قهرمان تمامی رویاهای شماست و او با لیاقتترین فرد در محل کارتان به شمار میرود.
7. شما احساس میکنید زمان مناسبی برای رشد و تغییر فرا رسیده اما رئیس شما اهمیتی به این مسئله نمیدهد.
8. رییس یا همکاران با سابقهتر کاملاً آشکار و واضح شما را تهدید میکنند ولی شما آن را حس نمیکنید و دیگران به شما میگویند.
9. مدیر این حس را به شما تلقین میکند که اگر او نباشد، زندگیتان به مشکل میخورد و قادر به فعالیت نخواهید بود.
آیا ممکن است دچار گروگانگیری سازمانی شده باشید؟
بیاید روراست باشیم. بازار اوضاع خوبی ندارد و به علت نبود کار و شرایط سخت زندگی، اکنون بسیاری از کارفرمایان روند کاری طاقت فرسایی برای کارمندانش پیش میگیرند. بنابراین به عنوان یک کارمند بعد از خواندن نشانههای بالا، تصور میکنید که چنین مشکلی دارید. با اینکه ممکن است چنین اتفاقی رخ داده باشد اما وجود برخی از این نشانهها، بیانگر سندرم استکهلم نیست.
برای مثال بیماری ایدز یا ویروس HIV، نشانههایی نظیر سردرد، خستگی، گلو درد، تورم غدد لنفاوی، تب و … دارد. حال اگر شما یکسری از این نشانه ها را داشته باشید، بدین معنی نیست که ایدز گرفتهاید. البته اگر چنین ویروسی هم داشته باشید، مشکلی ندارد چرا که با پیشرفت پزشکی، این بیماری نیز مانند آنفولانزا قابل مهار خواهد بود. پس بهتر است فکر نکنید که گروگان هستید!
با این وجود انتخاب با شماست. شمایید که تعیین میکنید در محل کارتان آرامش حکم فرما باشد یا اینکه در هر لحظه به چالش کشیده شوید و استرس داشته باشید. شاید نه گفتن به برخی خواستههای بیشمار مدیران، وضعیت بهتری برایتان خلق کند. پیشتر دربارهی این مبحث، مطلب مفصلی منتشر کرده بودیم. البته نباید فراموش کرد که در ایران زندگی میکنیم و نباید انتظار رفتارهای مدیریتی دسته اول را از مدیران داشت اما به هر حال مدیری که رفتار درستی انتخاب کند، کارمندانش عملکردی بهتری خواهند داشت و در نتیجه به دستاوردهای بیشتری خواهند رسید.
فیلم با موضوع سندرم استکهلم
فیلم Three Days of Condor
سه روز کرکس (انگلیسی: Three Days of the Condor) فیلمی آمریکایی در سبک تریلر سیاسی به کارگردانی سیدنی پولاک است که در سال ۱۹۷۵ منتشر شد. جوزف ترنر (رابرت ردفورد) که با نام رمزی «کرکس» برای یک بخش مخفی سازمان سیا در نیویورک کار میکند، برای افشای احتمالی اطلاعات، ادبیات تریلر و جاسوسی را بررسی میکند. روزی ترنر در بازگشت به محل کارش میبیند که همهٔ همکارانش به طرز وحشیانهای به قتل رسیدهاند. از روی درماندگی و ناچاری، ترنر زنی به نام «کتی هِیل» (فی داناوی) را گروگان میگیرد و در خانهی او پنهان میشود تا راهی برای نجات پیدا کند و…
فیلم Dog Day Afternoon
منابع: webmd.com و dreamtalent.id
به ایده و تحقیق: حسن فرهاد، کارشناس ارشد مدیریت بازاریابی
ویرایش: امین قیاسی ، کارشناس محتوا، یاسمن اکبرزاده، کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
بازبینی: امین زندی، روانشنشاس بالینی